ادبی/ضرب المثل
فصل ب
با آل علی (ع) هر که در افتاد ور افتاد.
با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت!
با پا راه بری کفش پاره می شه، با سر راه بری کلاه!
با خوردن سیر شدی، با لیسیدن نمی شی!
باد آورده را باد می برد!
با دست پس می زنه، با پا پیش می کشه!
بادمجانِ بم آفت ندارد!
بارون آمد، تَرَکها به هم رفت!
ترک: منظور شکاف و رخنه است.
بار کج به منزل نمی رسه!
با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچکدام، با هیچکدام، هر دو!
رمال: فالگیر (عمل و شغل فالگیری)
بازی اشکنک داره، سر شکستنک داره!
با سیلی صورت خودش را سرخ نگه می دارد!
با کدخدا بساز، ده را بچاپ!
با گرگ دنبه می خوره، با چوپان گریه می کنه!
بالا بالاها جایش نیست، پائین پائین ها راهش نیست!
با مردم زمانه، سلامی و السلام.
با نردبان به آسمان نمی شود رفت!
با همین پرو پاچین، می خواهی بری چین و ماچین؟
باید گذاشت در کوزه آبش را خورد!
با یک دست دو هندوانه نمی شود برداشت!
با یک گل بهار نمی شود!
بخور و بخواب کار من است، خدانگهدار من است!
بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد یا طاق فرود آید، یا قبله کج آید!
بدهکار را که رو بدهی طلبکار می شود!
برادران جنگ کنند، ابلهان باور کنند!
برادر پشت، برادر زاده هم پشت.
برادریمان به جا، بزغاله یکی هفت صنار!
برای کسی بمیر که برات تب کنه!
برای همه مادر است، برای ما زن بابا!
برای یک بی نماز، در مسجد را نمی بندند!
برای یک دستمال، قیصریه رو آتش می زنه!
برعکس نهند نام زنگی، کافور!
با زبان خوش، مار از سوراخ بیرون می آید!
بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میاد!
بز گر از سر چشمه آب می خورد!
به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت: مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم!
بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کردی!
بگو و ببند بده دست پهلوان!
بوی پیاز از دهن خوبروی نغز تر آید که گل از دست زشت
به اشتهای مردم نمی شود نان خورد!
به جای شمع کافوری، چراغ نفت می سوزد!
به درویش گفتند بساطت رو جمع کن، دستش را گذاشت در دهنش!
به دعای گربه کوره باران نمی آید!
به روباه گفتند شاهدت کیه ؟ گفت : دُمَم!
به مالت نناز که به یک شب بنده، به حسنت نناز که به یک تب بنده!
به ماه می گوید تو درنیا من در می آیم!
به مرغشان کیش نمی شه گفت!
به مرگ می گیره تا به تب راضی بشه!
به هر کجا که رَوی آسمان همین رنگ است!
به یکی گفتند: سرکه ی هفت ساله داری؟ گفت: دارم و نمیدم، گفتند: چرا؟ گفت: اگر میدادم هفت ساله نمی شد!
به یکی گفتند: بابات از گرسنگی مرد. گفت داشت و نخورد؟!
به گاو و گوسفند کسی کاری ندارد!
بیله دیگ، بیله چغندر!
با آل علی (ع) هر که در افتاد ور افتاد.
با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت!
با پا راه بری کفش پاره می شه، با سر راه بری کلاه!
با خوردن سیر شدی، با لیسیدن نمی شی!
باد آورده را باد می برد!
با دست پس می زنه، با پا پیش می کشه!
بادمجانِ بم آفت ندارد!
بارون آمد، تَرَکها به هم رفت!
ترک: منظور شکاف و رخنه است.
بار کج به منزل نمی رسه!
با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچکدام، با هیچکدام، هر دو!
رمال: فالگیر (عمل و شغل فالگیری)
بازی اشکنک داره، سر شکستنک داره!
با سیلی صورت خودش را سرخ نگه می دارد!
با کدخدا بساز، ده را بچاپ!
با گرگ دنبه می خوره، با چوپان گریه می کنه!
بالا بالاها جایش نیست، پائین پائین ها راهش نیست!
با مردم زمانه، سلامی و السلام.
با نردبان به آسمان نمی شود رفت!
با همین پرو پاچین، می خواهی بری چین و ماچین؟
باید گذاشت در کوزه آبش را خورد!
با یک دست دو هندوانه نمی شود برداشت!
با یک گل بهار نمی شود!
بخور و بخواب کار من است، خدانگهدار من است!
بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد یا طاق فرود آید، یا قبله کج آید!
بدهکار را که رو بدهی طلبکار می شود!
برادران جنگ کنند، ابلهان باور کنند!
برادر پشت، برادر زاده هم پشت.
برادریمان به جا، بزغاله یکی هفت صنار!
برای کسی بمیر که برات تب کنه!
برای همه مادر است، برای ما زن بابا!
برای یک بی نماز، در مسجد را نمی بندند!
برای یک دستمال، قیصریه رو آتش می زنه!
برعکس نهند نام زنگی، کافور!
با زبان خوش، مار از سوراخ بیرون می آید!
بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میاد!
بز گر از سر چشمه آب می خورد!
به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت: مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم!
بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کردی!
بگو و ببند بده دست پهلوان!
بوی پیاز از دهن خوبروی نغز تر آید که گل از دست زشت
به اشتهای مردم نمی شود نان خورد!
به جای شمع کافوری، چراغ نفت می سوزد!
به درویش گفتند بساطت رو جمع کن، دستش را گذاشت در دهنش!
به دعای گربه کوره باران نمی آید!
به روباه گفتند شاهدت کیه ؟ گفت : دُمَم!
به مالت نناز که به یک شب بنده، به حسنت نناز که به یک تب بنده!
به ماه می گوید تو درنیا من در می آیم!
به مرغشان کیش نمی شه گفت!
به مرگ می گیره تا به تب راضی بشه!
به هر کجا که رَوی آسمان همین رنگ است!
به یکی گفتند: سرکه ی هفت ساله داری؟ گفت: دارم و نمیدم، گفتند: چرا؟ گفت: اگر میدادم هفت ساله نمی شد!
به یکی گفتند: بابات از گرسنگی مرد. گفت داشت و نخورد؟!
به گاو و گوسفند کسی کاری ندارد!
بیله دیگ، بیله چغندر!